۱۲ دی ۱۳۸۷

سفر


هواپیما که نشست و درها باز شد و نسیم لطیف بهاری روی پوست ادم می نشست مردم مهربانی که ویلچر مرا با لا پایین می کردند دلم می خواست بمانم به مامان گفتم ای کاشکی زمان متوقف می شد و یا می توانستم اینجا در مملکت خودم نزدیک خلیج فارس بمانم
هر چند جزیره کیش دائمی خسته ککنده می شه ولی این 3 روز انگاری غمهای من را با خود برده بود و حال مامان هم با اینکه دارو می خورد بهتر بود فکر نمی کردم جایی در مملکت من باشه که اینقدر با مهماننوازی بذون هیچ گله و شکایتی من را با ویلچرم بپذیرند اگر پول داشتم همان جا می ماندم وقی پاهام به شهر دود گرفته و مردم اخمو شهر خودم رسید انگاری از دروازه سرزمین آلیس به قلب حقیقت تلخ وارد شدم
و باز هم صدای سزفه های شبانه مامان و بی خوابی های خودم
سلام تهران شهر دود و ادمهای اخمو

سال نو میلادی مبارک سلام بر 2009

۵ نظر:

ناشناس گفت...

توتیا جان سلام , سال نو مبارک . امیدوارم که سال دوهزار و نه سال خوبی برات باشه. توتیا جان من لینکت رو در بلاگم دادم ولی درمورد هلو اسکن امتحان کردم و نتونستم کاری بکنم , حالا هر وقت که خواننده های بلاگت دوباره پیدات کردند و برای خوندن مطالبت اومدن شاید بشه ازشون کمک خواست شاید کسی بلد باشه , من دیگه بیشتر از این بلد نیستم ببخشید . میبوسمت عزیز و برات بهترین ارزوها رودارم . سبز باشی .

ناشناس گفت...

توتیاجان نمیدونم چرا نمیتونم با اسمم برات کامنت بذارم . من شهره هستم ...ازخودباخویش

tutia گفت...

test

... گفت...

توتیا جان میشه کامنت گذاشت , من فقط مشکل دارم که اسمم رو بدم . نمیدونم چرا باز هم نگاه میکنم شاید بتونم اشکال رو پیدا کنم . میبوسمت .

مهدی رحیمی نصر گفت...

توتیا جان سال نو مبارک
خوشحالم که دوباره می نویسی این خیلی خوبه ... به امید سالی سر شار از موفقیت و سلامتی